معنی اثار
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
معنی اثار را از این سایت دریافت کنید.
معنی آثار
معنی واژهٔ آثار در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
آثار
لغتنامه دهخدا
آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال :
ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.
دقیقی .
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.
عنصری .
آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست . (تاریخ بیهقی ). پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت . (تاریخ بیهقی ).
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور.
مسعودسعد.
و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم . (کلیله و دمنه ). و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است . (کلیله و دمنه ). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی ... ابوالقاسم محمود است . (کلیله و دمنه ). آثار و دلائل آن حیرت می بینم . (کلیله و دمنه ). آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم . (کلیله و دمنه ). || احادیث و اخبار مأثوره . سنن . واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند. || لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد. (تعریفات میرسید شریف ). || ج ِ ثأر، به معنی خونخواهی ، کینه جوئی .
- آثار سفلی ؛ آثار طبایع و عناصر چهارگانه .
- آثار علوی ؛ اثرهای افلاک و کواکب .
جستوجوی آثار در واژهنامههای دیگر
نگارش معنی دیگر برای آثار
اثار
معنی اثار - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
اثار
/~AsAr/
مترادف اثار: ( آثار ) رد، رگه، نشانه ها، کارها، تالیفات، نوشته ها، پیامدها، تبعاتبرابر پارسی: ( آثار ) نشانه ها، یادبودها، یادگارهابستن تبلیغات
فارسی به انگلیسی
traces, relics, rellcs, monuments, traditions
مترادف ها
phenomena (اسم) اثار
لغت نامه دهخدا
( آثار ) آثار. ( ع اِ ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات. چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال :ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.
دقیقی.
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.
عنصری.
آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ). پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ).
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور.
مسعودسعد.
و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم. ( کلیله و دمنه ). و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است. ( کلیله و دمنه ). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود است. ( کلیله و دمنه ). آثار و دلائل آن حیرت می بینم. ( کلیله و دمنه ). آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم. ( کلیله و دمنه ). || احادیث و اخبار مأثوره. سنن. واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند. || لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد. ( تعریفات میرسید شریف ). || ج ِ ثأر، به معنی خونخواهی ، کینه جوئی.
- آثار سفلی ؛ آثار طبایع و عناصر چهارگانه.
- آثار علوی ؛ اثرهای افلاک و کواکب.
( اثآر ) اثآر. [ اِث ْ ث ِ ] ( ع مص ) قصاص یافتن. ( منتهی الارب ).اثآر. [ اَ ث ْ ] ( ع اِ ) ج ِ ثأر.
اثأر. [ اَ ءَ ] ( ع ن تف ) کین کش تر.
- امثال :
اَثأرُ من قصیر ؛ یعنون قصیربن سعد اللخمی صاحب جذیمة الابرش و هو اول و یقال احدُ من ادرک ثأرَه وحده. ( مجمع الأمثال میدانی ).
بستن تبلیغات
فرهنگ فارسی
( آثار ) ( اسم ) جمع : اثر نشانها نشانه ها. یا آثار سفلی .اثرهای طبایع و عناصر چهارگانه . یا آثار علوی .( اسم ) نزد قدمایکی از شعب طبیعی در معرفت علل حدوث حوادث جوی .اثر و نشانه ها
نشانه ها، جمع اثر، آثارعلوی: کائنات جو، آثاری که درهواپدیدارشود، آثارسفلی: کائناتی که درسطح زمین پدیدارشود
کین کش تر
فرهنگ معین
( آثار ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ اثر، نشانه ها.فرهنگ عمید
( آثار ) نشانه ها.* آثار عِلوی: [قدیمی] پدیده های هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد، کائناتِ جَو.
* آثار سِفلی: پدیده های زمین شناسی، مانند چشمه ها، آتش فشان ها، کوه ها، و معادن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] آثار. معنی مَا یَوَدُّ: دوست ندارد(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )معنی وَدُّواْ: دوست داشتند-آرزو کردند(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )
معنی وَدُودٌ: دوستدار(ود نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیآمدهایی آشکار دارد )
معنی تَوَدُّ: دوست دارد(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد )(مؤنث)
معنی تَوَدُّونَ: دوست دارید(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد )
معنی یَوَدُّواْ: دوست دارند(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد.جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای شرط قبل از خود است )
معنی سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ: به شدت پشیمان شدند (در واقع یک اصطلاح است. بلا در دستهایشان قرار گرفت ، یعنی طوری بلا بر ایشان مسلط شد که گویی دستهایشان در آن بود ، و این تعبیر را غالبا در باره نادمینی که به آثار سوء عمل گذشتهشان مبتلا شدهاند و این ابتلاء را پیشبینی نمیکردند بکار ب...
معنی قَاهِرُ: غالب و تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خاموش میس...
معنی قَاهِرُونَ: غلبه کنندگان تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خام...
معنی قَهَّارِ: بسیارغالب و تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خامو...
معنی کَادِحٌ: تلاشگری که به نفس نفس افتاده(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی خُشَّعاً: خاشعان (جمع خاشع است که مصدر آن کلمه خشوع به معنای تاثر خاصی است در قلب که به دنبال مشاهده عظمت و کبریا در قلب پیدا میشود ، نظیر این کلمه در اعضای بدن کلمه خضوع است ، و اگر خشوع را به دیدگان نسبت داده ، با اینکه گفتیم حالت قلبی است ، بدین جهت است که ...
معنی مُصَیْطِرٍ: غالب - دارای سیطره (اصل کلمه مصیطر از سیطره - با سین - است ، چیزی که هست گاهی سین آن را به صاد قلب میکنند و سیطره به معنای غلبه و قهر است وقهر نوعی از غلبه را گویند که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نمای...
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟