بیچارگی در جدول
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
بیچارگی در جدول را از این سایت دریافت کنید.
بیچارگی در حل جدول جواب
بیچارگی در حل جدول جواب را از این سایت دریافت کنید.
بیچارگی در حل جدول جواب
دسته بندی : جوابگو مطالب سایت
جواب و پاسخ بیچارگی در حل جدول بازی جدولانه از سایت جوابگو دریافت کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
جواب : زبونی, بدبختی، بی نوایی، فقر، استیصال، درماندگی، ادبار، فلاکت، لاعلاجی, واماندگی, ادبار.میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
بله خیر بدون پاسخ ادمین
معنی بیچارگی
بیچارگی: جستجو معنی "بیچارگی" در فرهنگ حل جدول، مترادف و متضاد فارسی، فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید، سره، هوشیار، دیکشنری زبان های خارجی
معنی بیچارگی
جدول آنلاین مسابقه جدول استخاره با قرآن تبدیل تاریخ
شرح در متن تصویری
تاریخ امروز بیچارگی حل جدول
بیچارگی در حل جدول
بیچارگی
بیچارگی در حل جدول 1
بدبختی، بی نوایی، فقر، استیصال، درماندگی، ادبار، فلاکت، لاعلاجی. توضیح بیشتر ...
بیچارگی
بیچارگی در حل جدول 2
واماندگی بیچارگی
بیچارگی در حل جدول 3
ادبار بیچارگی
بیچارگی در حل جدول 4
زبونی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیچارگی در مترادف و متضاد زبان فارسی
بیچارگی
بیچارگی در مترادف و متضاد زبان فارسی 1
بدبختی، بینوایی، فقر،
(متضاد) ثروت، غنا، استیصال، درماندگی، لاعلاجی، ناچاری، ادبار، فلاکت،
(متضاد) اقبال. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
بیچارگی در لغت نامه دهخدا
بیچارگی
بیچارگی در لغت نامه دهخدا 1
بیچارگی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) درماندگی. عجز. (فرهنگ فارسی معین). مسکنت. (مهذب الاسماء):
نه مردم بکار است و نه پارگی
فراز آمد آن روز بیچارگی.
فردوسی.
چنان دان که رفتن ز بیچارگیست
نمودن بما پشت یکبارگیست.
فردوسی.
بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد
بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.
ناصرخسرو.
ای آنکه تویی چاره ٔبیچارگیم
از تو صله خواستن بود بارگیم.
سوزنی.
جوان را پشیزی نبود طلب کرد و بیچارگی نمود. (گلستان).
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
بیچارگی در فرهنگ عمید
بیچارگی
بیچارگی در فرهنگ عمید 1
درماندگی، ناتوانی، بینوایی، فارسی به انگلیسی
بیچارگی در فارسی به انگلیسی
بیچارگی
بیچارگی در فارسی به انگلیسی 1
Desolation فارسی به عربی
بیچارگی در فارسی به عربی
بیچارگی
بیچارگی در فارسی به عربی 1
تعاسه، سوء الحظ، کارثه
فرهنگ فارسی هوشیار
بیچارگی در فرهنگ فارسی هوشیار
بیچارگی
بیچارگی در فرهنگ فارسی هوشیار 1
درماندگی، عجز، فروماندگی
فارسی به آلمانی
بیچارگی در فارسی به آلمانی
بیچارگی
بیچارگی در فارسی به آلمانی 1
Schicksalsschlag [noun], Unglu.ck
واژه پیشنهادی
بیچارگی در واژه پیشنهادی
بیچارگی
بیچارگی در واژه پیشنهادی 1
نگون بختی معادل ابجد
بیچارگی در معادل ابجد
بیچارگی 246
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
Telegram WhatsApp Twitter Facebook Skype اشتراک Gmail Copy Link SMS Email Balatarin WordPress
ویکی پدیا فارسی
بیچارگان:بیچارگان (فیلم):بیچارگان و پادشاهان:بیدار (گیاه):قافیه شکمبارگی بزرگی چیرگی ببچارگی بیکارگی تیرگی دوبارگی مسخرگی آوارگی سالمرگی پارگی یارگی عبارت های مشابه بیکاری بیگاری بیچارگان بنیادی بیچاره بیزاری بیماری بیداری بیکار بیگار بینار زیادی
در جدول یاب علاوه بر جستجوی معانی کلمات و لغات فارسی به فارسی از منابع و مواخذ معتبر و فرهنگ لغات ترجمه فارسی به زبان های زیر و زبان های خارجی به فارسی نیز آمده است کافی است کلمه مورد نظر از یکی از زبان های خارجی زیر را در قسمت جستجو سرچ کنید یا کلمه فارسی را به زبان مورد نظر بیابید.
انگلیسی به فارسی
اصطلاحات انگلیسی به فارسی
مخفف اصطلاحات انگلیسی
ترکی به فارسی عربی به فارسی فارسی به انگلیسی فارسی به عربی
فارسی به ترکی استانبولی
فارسی به ایتالیایی فارسی به آلمانی فنلاندی به فارسی فرانسوی به فارسی آلمانی به فارسی ایتالیایی به فارسی اسپانیایی به فارسی سوئدی به فارسی
«ضرب المثل» در اصطلاح به معنای مثل زدن است. هر زبانی ضرب المثل های خاص خود را دارد. ضرب المثل ها در طول سالیان با زبان مبدا رشد کرده اند و در حافظه ها باقی مانده اند. گاهی یک ضرب المثل می تواند از توضیحات زیاد که شامل به کار بردن لغات و جملات متعددی باشد جلوگیری کند.
تفاوت مابین «ضربالمثل» و «اصطلاحات ضربالمثلی» در شکل، ساختار و عملکرد آنهاست. عده ای «ضرب المثل» را معادل «امثال و حکم» دانسته اند. امثال و حکم جملهای است کامل با ساختمانی استوار بر پایه و اساسی غیرقابل تغییر، مانند:
تب تند زود به عرق میشینه!
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!
خواستن توانستن است!
آدم بیسواد کور است!
سه سکه فروشی!
اصطلاحات ضربالمثلی، برخلاف امثال و حکم، عباراتی مصطلح و عمومی هستند که ابتدا باید در جملهای جایگزین شوند تا عبارتی کامل حاصل آید. این عبارت کامل نیز برحسب قید زمان، فاعل و مفعول متغیر است، مانند:
پا توی کفش کسی کردن
دُم خود را روی کول گذاشتن
بی گُدار به آب زدن
گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
کلاه خود را قاضی کردن
کلاه خود را سفت چسبیدن
این اصطلاحات ضربالمثلی، بدون قرار گرفتن در یک جمله کامل، فاقد خصلتهای ضربالمثل خواهد بود؛ لذا تفهیم عبارات اصطلاحیِ یادشده با اضافات مقدور است، مانند:
پایت را تو کفش بزرگتر از خودت نکن!
از ترس، دُمش را روی کولش گذاشت و دررفت!
بی گُدار به آب نزن که پشیمان میشوی!
تو اول گلیم خودت را از آب بیرون بکش، …!
تو اول برادریت رو ثابت کن
بنابراین، عبارات ضربالمثلی را میتوان به عنوان مواد اولیه (خام) یک اصطلاح ضربالمثلی تعریف نمود: اصطلاحات ضربالمثلی، عباراتی هستند که معنا و مفهوم آنها با معنی هریک از کلماتِ تشکیل دهنده آن، نسبت مستقیم نداشته باشد، مانند:
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟